بی تو حرامست تماشای باغ


با تو مرا از همه عالم فراغ

ای رخ تو شمع شب افروز من


خوش بنشین تا بنشیند چراغ

شیفته را به ز مفرح بود


بوی سر زلف تو اندر دماغ

ما به می لعل لبت قانعیم


ساقی مجلس بنه از کف ایاغ

در جگر غنچه ز درد تو خون


بر دل لاله ز جفای تو داغ

سر مکش از گفته ی ابن حسام


از تو پذیرفتن و از ما بلاغ

نکته مگو تا نبود نکته دار


کس ندهد طعمه ی طوطی به زاغ